بسم الله الرحمن الرحیم
وکلبه ام هنوز روشن است در شب دیجور وظلمانی قرن .........
وصدای هیاهوی باد وحشی غم در کنگره جانش تلنگری می زند.
ولی صاحب خانه چشم به افق دارد زخمی دل وفسرده
گویا افق کمی روشن شده است وتک سواری می اید
با دستانی پر از ستاره ونور
وبا دامانی مملو از عطر یاس ومحمدی
برای بانوی اب واینه وراستی
در پنجره ای گشوده به زمان
انور پرچین شادی
ومن همینطور نگران افق سبزم ..........
همینطور منتظر.........
حمید